چند وقته زنداییم کلاس شیرینی پزی میره و یاد گرفته که طرح های مختلف رو با خامه و ژله بریلو روی کیک نقاشی کنه. تولد دختر داییم بود که دیدم زنداییم یه طرح خیلی شیک روی کیک هک کرده و مشخص بود که کار دست هستش. ازش پرسیدم زندایی این طراحی قشنگ از کجا به ذهنت رسید. گفت این طرح رو روی یه تراکت دیده بودم و واقعا ازش خوشم اومده بود. گفتم طرحشو روی کیک پیاده کنم. ازش پرسیدم تراکت رو داری؟ گفت آره به در کابینت چسبوندمش. برو بیارش. رفتم تراکت رو آوردم کنارش اسم سایتی که این طرح رو زده بودن ، بود. با گوشیم سرچ زدم و سایتو دیدم. واقعااااااا سایت خیلی عالی بود. تنوع طرح هاش خیلی زیاد بود. خیلی از سایت خوشم اومد. اسمش هم زیبا بود. اونو تو دسته های مورد علاقم یادداشت کردم تا هر روز بهش سر بزنم.
اول صبح خواستم برم سرکار. حوصله ی رانندگی نداشتم. زنگ زدم آژانس تا با آژانس برم. وقتی سوار ماشین شدم راننده با خوش رویی سلام و احوال پرسی کرد. و یه تراکت به دستم داد. تراکت جالبی بود و طرح قشنگی داشت. تراکت مدرسه ی فوتبال بود برای نوجوانان. تا طرح تراکت رو دیدم یاد پسر خواهرم افتادم که شدیدا به فوتبال و ورزش علاقه داره. وقتی به محل کارم رسیدم آدرسی که روی تراکت بود رو سرچ زدم تا بیشتر راجبش تحقیق کنم. موقع سرچ دقیقا طرح لایه باز همون تراکت رو دیدم . که اینجا واستون عکس و لینک دانلودش رو میزارم تا شما هم لذت ببرید و بتونید ازش استفاده کنید.
مدتها بود که میخواستم یه بنر طراحی کنم اما هر کاری میکردم چیزی که دلم میخواست به ذهنم نمیرسید. امروز نشستم پا سیستم و به خودم گفتم تا اون بنر رو طراحی نکردی حق نداری از جات بلند بشی.
شروع کردم به سرچ زدن توی گوگل تا ببینم چیزی که میخوامو پیدا میکنم یا نه ؟
ساعت ها سرچ زدم . دنبال یه سایت گرافیکی خوب میگشتم که جامع باشه به همراه طرح های زیبا. خیلی اتفاقی اون سایتو پیدا کردم. واقعا از طراحی های بینظیرش لذت بردم و دقیقا همون طرحی که مد نظرم بود رو تونستم تو اون سایت پیدا کنم. واقعا از سرچ زدن تو این سایت گرافیکی لذت بردم. و تونستم به طرح مورد علاقم برسم. چون اون سایت تمام سلایق و مشاغل رو پوشش داده بود. ازین به بعد پایه ثابت طراحیام این سایته. پیشنهاد میکنم حتما به این سایت سر بزنید.
وارد فروشگاه شدم. دکور مغازه زیبایی چشم گیری داشت. در حال تماشا بودم که یه تراکت دادن دستم. خدایا چقدر طراحی این تراکت آشناس، چقدر منو به گذشته میبره. چقدر منو یاد نقاشی های کودکانه ای میندازه که همراه با ستاره میکشیدم. ستاره ای که دیگه نداشتمش و سال ها بود که ازش خبری نداشتم. محو تماشاش بودمو تو گذشته ی خودم فرو رفته بودم. که یه صدای خیلی آشنا گفت آقای علوی...
خیلی جا خوردم به سمت صدا برگشتم. خدایا باورم نمیشه این ستارس چقدر بزرگ شده بود. چقدر خانم تر شده بود.
گفتم ستاره خودتی..؟؟ تووو..!! اینجا..!! این فروشگاه..!!
ساعت ها حرف زدیم و ستاره گفت که طراحی این تراکت کار خودشه و ایدشو از یه سایت گرافیکی گرفته. من حسابی لذت بردم که عشق کودکیم آنقدر تو کارش موفق شده بود.
شام خونه ی خالم دعوت بودیم. همه اومده بودن. خونه حسابی شلوغ شده بود. بحث کار شده بود. هر کسی از کار و شغل خودش طرفداری میکرد. پسرخالم که کارشو تازه راه انداخته بود، کارت ویزیتاشو آورده بود و بین همه پخش میکرد. کارت ویزیت قشنگی بود. وقتی جو آروم شد و هر کسی رفت سراغ کار خودش، رفتم پیش پسرخالم و شروع کردم به صحبت. بهش گفتم چقدر کارت ویزیتت قشنگه یکم از کار جدیدت بهم بگو. اونم شروع کرد به تعریف کردن و بینش حرفاش خیلی از یه سایت گرافیکی تعریف میکرد که منو وسوسه کرد تا به اون سایت سر بزنم. واقعا سایت عالی ، کامل و جامعی بود منم حسابی ازش خوشم اومد و مشتری همیشگیشون شدم.
چقدر بزرگ شده بود. چقدر خانم تر شده بود.